loading...
تنهایی چرا...
< صغری > بازدید : 494 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (1)

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مژی در تاریخ 1348/10/11 و 3:02 دقیقه ارسال شده است

سلام صغری جان
خیلی مطلبت قشنگ بود


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام دوس جونای خوب من... به وبلاگ حقیرانه ام !! خوش اومدین اگه خواستین منو با عنوان << وب یه دختر تنها >> لینک کنید و بگین با چه نامی لینکتون کنم... تا 24 ساعت نشده لینک میشین!! ( وای چه زود!!)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 64
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 6,528
  • کدهای اختصاصی